خضراء دمن(خَءِ دِ مَ) سبزه ای که بر وی سرگین روید: چشم غره شد بخضراء دمن عقل گوید بر محک ماش زن. (مثنوی) ادامه... سبزه ای که بر وی سرگین روید: چشم غره شد بخضراء دمن عقل گوید بر محک ماش زن. (مثنوی) لغت نامه دهخدا